عید غدیر خم و مدح امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
خیالش باز، شعری بر لبم بیاختیار آورد که اوصاف علی طبع مرا اینگونه بار آورد کلاف شعر دارم، سالها کارم غزل بافیست دراین بازار آشفته، علی تحسین کند کافیست نوشتم شاعرش هستم، عجب وهم و خیالاتی نوشتم بیعلی هیچم، چه توضیح اضافاتی نوشتم شمس؛ دیدم گنبدش زیباتر از آن است نوشتم کعبه و دیدم نجف بالاتر از آن است به قرآن سر زدم دیدم علی گویا تر از آن است نوشتم عرش؛ دیدم مرتضی اعلیتر از آن است شبیه جبرئیل از درک این اوصاف درماندم صد و ده بار امشب قل هوالله احد خواندم من از شوقش زمین خوردم، ولی مولا بلندم کرد همیشه یاعلی گفتم، علی از جا بلندم کرد سَر و سِرّ مرا با او، کسی جز او نمیداند علی نادیده میبیند،علی ننوشته میخواند چه بهتر ازهمین اول بگویم حرف آخر را کسی از ابتدا تا انتهـا نشناخت حـیدر را کسی نشناخت حیدر را به غیر از مصطفی وقتی گره زد دست خود را سخت در دست خدا وقتی به چشم حاجیان شور تماشا میرسید آنروز کنار برکهای دریا به دریا میرسید آنروز نگاه نافذ احمد، زمین را در تصرف داشت زمان هم از نبی انگار دستور توقف داشت نفسها حبس شد، در سینهها خوف و رجا افتاد بدون همهـمه زنگ شترها از صدا افتاد زمینِ گرمِ صحرا از پریشانی سراسر بود همه باخویش میگفتند آیا حج آخر بود؟! نبی فرمود بسم الله، ای ارض و سما بشنو! گواهی باش ای تاریخ! پـیغـام مرا بشـنو دوباره صحبت از اسرار خلقت میکنم آری ولی این مرتـبه اتمام حجّـت میکنم آری تفاوت در میان حق و باطل چیست، معلوم است؟ بدون این خبر اسلام کامل نیست، مفهوم است؟ نمانَد زحمت پیغمبران بیهوده، ای مردم! نه اینکه حرف من باشد خدا فرموده، ای مردم! نبی همدوش مولا آسمانها را هوایی کرد خدا از شاهکار آفـرینـش رو نمایی کرد نبی فـریاد زد، بر عـالـم و آدم مسـلم شد عـلیّ بن ابیطـالـب، ولیالله اعـظـم شـد برای خاتم پیغمبران جز او نگینی نیست شهادت میدهم جز او امیرالمومنینی نیست شکاف کعبه آیا ماند در نزد شما مغفول؟ طواف مرتضی کردید آری (حَجُّکم مقبول) الهی گُر نگـیرد آتش خامـوشِ بعضیها الهی که بسوزد پنـبۀ در گوش بعضیها پیمبر گفت آری انتظار آمد به سر دیگر ازین دنیای فـانی بـستهام بار سفـر دیگر وصیت میکنم هرکس که من مولای او هستم بداند این علی هارون و من موسای او هستم که عقبی بیعلی فانی و دنیا باعلی باقی غدیر خم به جوش آمد؛ الا یا ایها الساقی! امام المتقین، عین الیقین، حبل المتین، حیدر عَماد الآصفین، شمس المبین، یعسوب دین، حیدر علی غایب، علی حاضر، هُوالاوّل هُوَالآخِر علی پنهان، علی پیدا، هُوَالباطن هُوَالظاهر (اَشدّاء علی الکـفار) قَـتّال العرب؛ یعنی جهان از شوکتش فریاد زد: یاللعجب، یعنی خـدا وقت تماشـایش، دلِ بیطاقـتی دارد خوشا قنبر برای خود چه اعلی حضرتی دارد پناه آهِ مظلومان کجا فکر خلافت داشت؟ علی بیتاج و مسند نیز بر دلها حکومت داشت برایش فتح خیبر مثل تفریحی در اوقات است دلِ مسکین به دست آوردنش فتح الفتوحات است میان جنگ هم شمشیر او چون تیغ جراحیست اگر خون ریخت، درمان کرد، اعجازش یداللهیست ریاضت دیده هم از خاک با جادوگری، زر ساخت هنر او داشت که از خاک پای خود ابوذر ساخت عوالم را ببین، آتش علی دریا علی گفته که حتی دشمنش در وصف او (لولا علی) گفته علی هرگز نمیبندد به روی هیچ کس در را کسی از ابتـدا تا انتها نشناخت حـیدر را |